سجل



تجربه‌ انتقال علی انصاریان و علیرضا نیکبخت واحدی نشون داد جنجال و تقلا برای در صدر و صحنه موندن و تصویه حساب‌های نابخردانه حکایت همون فردیه که می‌زنه بچه‌اش رو می‌کشه تا ماتحت همسایه بسوزه. حالا هم ظاهرا گادوین منشا یادش رفته که بعد بازی با الدحیل تو یک چهارم نهایی جام باشگاهای آسیا و اون

کامبک بیادماندنی عکسش رفت رو پروفایل شبکه‌ اجتماعی خیلی از ما هوادارها و همون‌جا هم موند. البته شاید هم براش مهم نیست! خلاصه هر چی هست فقط یکی به گوشش برسونه که ممکنه تو دربی گل بزنه یا سر بزنگاهای زیادی به داد استقلال برسه ولی ته انتخابش خبری از عاقبت به خیری نیست.


تجربه‌ انتقال علی انصاریان و علیرضا نیکبخت واحدی نشون داد جنجال و تقلا برای در صدر و صحنه موندن و تصویه حساب‌های نابخردانه حکایت همون فردیه که می‌زنه بچه‌اش رو می‌کشه تا ماتحت همسایه بسوزه. حالا هم ظاهرا گادوین منشا یادش رفته که بعد بازی با الدحیل تو یک چهارم نهایی جام باشگاهای آسیا و اون

کامبک بیادماندنی عکسش رفت رو پروفایل شبکه‌ اجتماعی خیلی از ما هوادارها و همون‌جا هم موند. البته شاید هم براش مهم نیست! خلاصه هر چی هست فقط یکی به گوشش برسونه که ممکنه تو دربی گل بزنه یا سر بزنگاهای زیادی به داد استقلال برسه ولی ته انتخابش خبری از عاقبت به خیری نیست.


بدون خطر لو رفتن داستان.

وسط صحبت‌هامون

دکتر گفت که چهارشنبه نیستم، زین جهت بین بلیط‌های ساعت 6 یا 8:30 جشنواره فیلم فجر یکی رو حلال کنین بره، من و

صبا هم بر مبنای ایام خوش آن بود که با دوست به سر شد وگرنه 6 یا 8:30 که فرق نداره بلیط‌های ساعت دومی رو انتخاب کردیم. خلاصه دیروز با بلیط‌های که تو جشنواره به‌سان نشان حاکم بزرگ می‌مونن داشتیم سالن سینما رو به قدوم خودمون متبرک می‌کردیم که متوجه شدیم نوبت اکران فیلم حمال طلاست!

به واقع هنوز فیلم شروع نشده بود که بازی‌ها تو ذوق زد، یکم که گذشت سر و ته ماجرا دستمون اومد و مشخص بود آخرش چی میشه. یکم دیگه که گذشت دیدیم نه نمیشه! اینجا شروع کردم به فحش دادن به عوامل فیلم (آره دیگه شروع کردم! یعنی توقع دارین صبا همچین کار شنیعی رو انجام بده؟! D:) بعد دیدیم دستمون به عوامل فیلم و این چیزا که نمی‌رسه ولی به باعث و بانیش که می‌رسه، خلاصه از ما sms تهدید آمیز از دکتر فقط خنده!

 فیلم کنش دو آدم ناموفق در زندگی نسبت به ماجرای اتفاق افتاده رو بازگو می‌کنه. گره داستانی یک چیز کاملا معمولیه، پذیرش راه‌حل برای باز کردن گره داستانی اصلا قانع کننده نیست و همه چیز هم به شدت قابل پیش‌بینیه. و به شدت معتقدم کسی که کار بلد نیست همچین پایانی رو برای فیلمش در نظر می‌گیره. کلا سوالم اینه! باشه، قبول! فیلم‌نامه‌نویس و کارگردان عقلشون پاره سنگ برداشته بود؛ اون داورهای جشنواره چغندرن یا هویج که همچین فیلمی اجازه ورود به بخش سودای سیمرغ جشنواره رو بدست میاره؟! به واقع نامزد تمشک طلایی در تمامی آیتم‌‌ها برازندشه. خلاصه شما ببین چقدر فیلم هیچی برای گفتن نداشت که می‌خوام از این تریبون هم استفاده کنم و بگم: دکتر مگه نبینیمت! D:

آخرین خلاصه هم اینکه، احیانا اگه این روزها برا دیدن هندونه‌های دربسته جشنواره میرین، حتما با کسی باشین تا 11 شب با فلافل زدن فجایع این مدلی رو بشورین ببره.


پ.ن: هم‌چنان خراب اون یه عده‌ام که بعد تموم شدن فیلم دست زدن :/



سال 2015

گری لینکر طرفدار دو آتیشه تیم لسترسیتی تو شرایطی که این تیم شانسی برای قهرمانی نداشته از سر جوونی خبط میکنه و میگه اگه لستر قهرمان لیگ بشه اولین برنامه فصل بعد برنامه

Match of the Day رو با کمی بیشتر از حداقل لباس! اجرا می‌کنم، بعد هم در کمال ناباوری از شانس داشته تیمش قهرمان میشه و جهنم و ضررطور 

اینجوری به عهدش وفا می‌کنه! یا همین جام جهانی که پیش پاتون تموم شد

زلاتان وقتی دید تو مرحله یک‌چهارم نهایی سوئد انگلیس باید با هم بازی کنن برا بکهام کری خوند که دادا اگه سوئد برد باید از فروشگاه لوازم خونگی آیکا برام خرید کنی، بکهام هم نامردی نمی‌کنه و میگه باشه اگه سوئد برد از همون فروشگاه کل جهیزیه‌ خودت و فامیلت رو می‌خرم اما اگه انگلیس برد شام نمی‌خوام بجاش باید تشریف مبارکت رو بیاری لندن و یه بازی تیم ملی انگلیس رو با لباس این تیم ببینی تا حالت جا بیاد. بعد هم که انگلیس بازی رو برد

اینجوری ازش استقبال کرد.

حالا شما فکر نکنین همه چیز برای خارجی‌هاست، نه! ورژن ایرانی‌ش هم زیاد داریم، نمونه‌اش

یه نفر که قصد ندارم اسمی ازش ببرم! سر فینالیست شدن یا نشدن پرسپولیس تو لیگ قهرمانان آسیا با دوستای استقلالی‌اش شرط می‌بنده و وقتی تیم جان میره فینال، دوستای استقالی‌ش مجبور میشن با زبون خوش لباس قرمز بپوشن و برن آزادی بهترین تیم آسیا رو تشویق کنن. خلاصه تو جدیدترین ورژن این مدل قول و قرارها با علم به نچسپ بودن سردار و میزان نفرتم از طارمی قول میدم اگه قهرمان جام ملت‌های آسیا شدیم این عکس به مدت یک هفته پروفایل تلگرامم باشه!


پ.ن: برای دید زدن گری لینکر نیاز به دارین. حالا کار ندارم ولی با این سن و سال هم #اوووف! D:


من به اندازه موهای سرم تنهایی سفر رفتم و فیلم تو سالن سینما دیدم، کافه و رستورانش هم تنها بودم، بیمارستان که همیشه، ولی فقط این تنها بودن تو یه مکان عمومی برای فوتبال دیدنه که نمی‌چسپه بهم. الان سر بعضی بازی و نتیجه‌ها با دوستام شرط می‌بندم، وسط شام خوردن و بازی دیدن معدود دخترهای فوتبالی‌ خوابگاه خودگویی می‌کنم، به داور، بازیکن خودی و غیرخودی فحش می‌دم، توئیت ورزشی می‌خونم و هم‌اتاقی متنفر از فوتبالم رو اینجوری با خودم همراه می‌کنم اما هیچ کدومشون جای اینکه همیشه دلم خواسته سبز و سفید و قرمز گواش روی صورتم خط بندازه و یه پرچم، کمی پایین‌تر از ترقوه‌ام گره بخوره و 90 دقیقه ایستاده با دوستام حنجره‌هامونو به فنا بدیم رو نمی‌گیره، جایی لابلای نفس تیفوسی جماعت، جای من همیشه خالی بوده و هست!


+ قبل از اینکه برای بار سوم از مسافرهای قطار شمارهٔ فلان به مقصد سمنان درخواست بشه تا به گیت فلان مراجعه کنن، بغلش کردم و گفتم: مهم نیست چندبار روحمون می‌میره، مهم اینه یاد بگیریم بعد هزار و یکمین‌ بار هم بلند شیم.» نمی‌دونین رفیق روزهای غم و شادیِ هم بودن چقدر قیمتیه.


+ اصلا شما بگو سر بریده! لعنتی اینجوریه که می‌تونه و جور می‌کنه. خودش هم می‌دونه راجع به سر بریده، چک بی‌محل، خفه کردن پیرزن و کلهم اجمعین، هرچی بگه همین‌جا می‌مونه. دیدین میگن: به بهشت نمی‌روم اگر فلانی آنجا نباشد و اینا؟» من حاضرم برم جهنم البته اگه این بشر اونجا باشه.


+ مثل یه کتاب باارزشه برام، دلم می‌خواد سطر به سطر بخونمش و ازش یاد بگیرم؛ که چطور می‌شه این‌همه استوار موند و این‌همه قشنگ حل مسئله کرد. البته ورای همهٔ این‌ها نگاهش مهری داره که خیلی وقته به دلم نشسته.


+ یه‌بار گفته‌بود: دوای درد فقط بغل محکم خانم امیری و لاغیر!» نمی‌دونه من راهی برای لمس‌کردن اون حجم از زلالی روح و اون سادگی بزرگ و دلنشین بلد نیستم؛ واسه همینه فقط محکم بغلش می‌کنم.


پ.ن: برای فهمیدن مخاطب هر متن رو بعلاوه کلیک کنین.


علی‌ اکبر

یادت می‌آید از بالا تا پایین یک طرف اتاق عابدزاده، دایی، باقری و عزیزی در حال خندیدن و جام بالای سر بردن بودند؟! یادت می‌آید من، رخساره و رقیه شدیم یک تیم و توی تنها یک تیم؟! البته که 4 دسته سه تایی ما را حریف بودی، فقط نمی‌دانم چرا خام حرف‌هایشان شدم و با آن قد و هیکلم آمدم تو دست و پای تو که آن‌طور بخورم زمین و دستم سرنوشتی شبیه ساعد آندو در اوسان پیدا کند؟! البته با این تفاوت که او بخاطر عِرق ملی جیکش در نیامد و ما از ترس تشرهای مادر! راستی گفته بودم ماکزیمم زمانی که از یک استقلالی خوشم آمده همین مدت زمان بازی آندو با آن دست کذایی و تکل امید ابراهیمی روی امین حارث مراکشی بوده؟!


علی اکبر

نمی‌دانم سال اول ارشد بود یا دوم، یک روز ولخرجی کردم و با 10 هزارتومن از زیرزمین خوابگاه ماگی با آرم چلسی را دو دستی به ساحت مقدس خودم تقدیم کردم، آن هم به عشق مورینیو! بهرحال راه‌های زیادی برای عقده‌ای نشدن در دوران مجردی وجود دارد! خلاصه چایی اول به دوم نکشیده بود که آبراموویچ الدنگ با یک اردنگی عاشق را از معشوق جدا کرد و یک ماگ بی‌هویت را روی دست ما گذاشت. مثل یک بچه‌ی ناخواسته که با شیرین زبانی‌ها جا در دل پدر مادر خود باز می‌کند بخاطر همراهی بی‌شائبه‌اش در روزهای کنکور مهرش به دلم افتاد!


علی‌ اکبر

دیروز سر میز صبحانه که دیدم یک ترک به موازات‌ هم در داخل و بیرونش افتاده به سبب همان شیرین‌زبانی‌هایش تا می‌توانستم ابراز ناراحتی کردم و ساریه با خنده معنی‌داری ابراز خوشحالی کرد که بزرگترین ناراحتی‌ام امکان شکستن یک تیکه سفال مزین به آرم میراث مورینیوست! می‌دانی ساریه ذاتا انسان خیلی خوبی‌ست فقط متوجه نیست که آدم‌های کوچکتر از او هم می‌توانند دردهای به اندازه یا بزرگتر از او داشته باشند.


علی اکبر

اینجا فقط یک نفر تو رو می‌شناسد، اتفاقا فقط همان یک‌نفر هم می‌داند که ساریه چقدر و چرا اشتباه فکر می‌کند، برو و به آن یک نفر بگو کاش حق با ساریه بود.



دنگ و فنگ کار کردن با نمونه انسانی اونقدر زیاد هست که همون ترم اول ارشد تصمیم گرفتم برم رو موش کار کنم، بعد به این صورت بود که رفتم آزمایشگاه با بچه‌ها سلام و علیک کردم و گفتن این شما اینم

رت‌های که می‌خوای روش کار کنی، از ابهت موش‌ها که بگذریم ترسم از این خزنده لعنتیِ اسمشو نبر و شباهتش به دم موش اونقدر زیاد هست که دردسرای کار با انسان رو به جون خریدم و عطای کار با موش رو به لقاش بخشیدم، حالا با این شرایط نمی‌دونم چه فعل و انفعالاتی تو مغزم رخ داده  که استاد راهنما گفت این کارگاه رو برو و منم ثبت‌نام کردم :/


پ.ن: با سرچ عکسشم ترسیدم :/


ده دقیقهٔ آخر بازیه. همهٔ بازیکن‌ها به‌جز دروازه‌بان تو نیمهٔ حریفن. راستش اول فصل که برگهٔ قرار داد رو امضا می‌کردم، فکر نمی‌کردم اولین حضورم تو لیگ جزیره اینجوری بشه اما حالا نگرانی، زیبایی ومبلی رو در نظرم کوچیک کرده. تک و توک، ایستاده بازی رو نگاه می‌کنیم. از کادر فنی جدا می‌شم و می‌رم انتهای نیمکت کنار بچه‌ها. موقعیت‌های از دست رفته آه از نهادمون دارن بلند می‌کنن که بالاخره دفاع یه‌جا وا می‌ده و توپ، مماس دست‌های دروازه‌بان می‌ره سه‌کنج جا می‌گیره و من کلینزمن‌وار رکوردهای جهانی پرش ارتفاع رو بهبود می‌دم تا SUN سوژه برای تیتر بانو در چمپیونزلیگ» فرداش داشته باشه.
نقطهٔ دوست‌داشتنی ده سال دیگر من!


پ.ن: به دعوت

حریر بانو. اما شما می‌تونین بی می مست باشین و بی‌شراب شوریده، به عبارتی نزده برقصین؛ به عبارت دقیق‌تر بدون دعوت از آینده‌تون بنویسین.


. گویند سنگ لعل شود در مقام صبر، آری شود ولیک به خون جگر شود

تمام سوغاتی من از 97 همین بیت بالاست، با تک تک سلول‌های داشته و نداشته دیگر می‌دانم خون جگر خوردن مثل روغن‌ کرچک‌ خوردن‌های دوران کودکی چه مزه زهرماری دارد. اینکه بگوییم به لعل شدنش می‌ارزید یا نه؟! احتمالا جواب اکثریت‌مان بله باشد؛ اما اینکه حاضریم دوباره تجربه‌اش کنیم را حداقل من یکی مطمئن نیستم جوابم مثبت باشد، تحمل مداوم درد فراتر از توان آدمی ظاهرا سرب داغی است که به عنوان قرص لحظه‌ای تجویزاش می‌کنند.

الان را نمی‌دانم اما یادم هست آن‌موقع‌ها که قلم‌چی، خیلی‌سبز، گاج و چند موسسه آدم بدبخت کن دیگر بجای ششمی‌ها، دهمی‌ها، دبیرستانی‌ها و کنکوری‌ها نُقل زبان‌شان بود مبحث انرژی پتانسیل و انرژی جنبشی در کتاب فیزیک اول دبیرستان مطرح می‌شد، بحث این بود که جسم مد نظر به میزان انرژی پتانسیلی که دارد، دارای انرژی جنبشی می‌شود. یا دیده‌اید اگر فردی سیستم ایمنی بدنش چیزی تو مایه‌های لالیگا باشد با این باد و باران‌ها کَکَش هم نمی‌گزد؟! بحث این است که تا زمینه بروز یک موضوعی را نداشته باشیم عوامل بیرونی ظاهرا مثل این آمریکای جنایتکار! نمی‌تواند غلطی بکند. خلاصه تمام این کله ملق زدن‌ها برای این بود حق مطلبِ جمله از ماست که بر ما هست یک جورایی ادا شود. شما مثل من نباشید سرسختی هم حدی دارد بهرحال!

. تمام چیزی که برای سال 98 می‌خواهم نظم در عین انعطاف داشتن است، آخ اگر بدانید که چه خانمان برانداز است نداشتنش.

. سال 96 تصمیم گرفتم روز تولدم نامه‌ای به 10 سال آینده‌ام بنویسم و به یکی از این سایت‌ها زحمت بدهم که تولد 36 سالگی‌ام بیاورد دم در منزل. دو صباح دیگر اردی‌بهشت 98 هم می‌رسد و قاعدتا دو سالی باید از نوشتن آن نامه بگذرد که نمی‌گذرد! با خودم خیلی کلنجار رفته‌ام. نشد! نتوانستم! خلاصه با این شرایط احتمالا دستتان آمده که پست قبل ساقی خوبی داشته است. به‌هرحال من از آن دست آدم‌ها هستم که در بازی جرات حقیقت، حقیقت را انتخاب می‌کنم و در جواب آن سوال‌های که دلخواه‌ام نیست مثل سگ دروغ می‌گویم. شما نمی‌گوید؟! ارواح عمه مبارک!

. یادم باشد به هومن سیدی بگویم مغزهای کوچک زنگ زده 2 را می‌تواند از روی فامیل ما بسازد، سوژه مثل نقل و نبات‌‌های عروسی فت و فراوان! خودم هم مشاور، دیگر چه می‌خواهد؟! گفتن ندارد ولی شما که غریبه نیستید، شخصیت وحید در فیلم متری شیش و نیم را خودم به روستایی جان قرض دادم. بنده خدا هنوز تشکر می‌کند.

. یک ضرب المثل کانادایی هست که می‌گوید بد نوشتن بهتر از ننوشتن است، زین جهت به خودم سخت نگرفته‌ام، شما هم سخت نگیرید؛ در مسواک زدن مثل خواهرزاده من خون به دل مادرتان نکنید و همین دور و بر هم باشید، دم شما گرم و علاوه بر دست، سرتان هم درد نکند، بهرحال شاید مثل من به ژلوفن، نئوفن، ایبوپروفن و تمام فِن‌های دیگر حساسیت داشته باشید حالا بیا و درستش کن.

. به جان خودم می‌دانم اینکه به ژلوفن، نئوفن و ایبوپروفن حساسیت دارم دلیل نمی‌شود که بخواهم به بقیه فِن‌های محترم هم تهمت بزنم، گفتم این نکته را هم بگویم تا دکتر نیامده و فحش نداده. راستی بی‌زحمت پرچم را به برد دربی متبرک کن که مثل خودت می‌خواهم تو گوشش بزنم!

. ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست، منزل آن مه عاشق‌کش عیار کجاست، شب تار است و ره وادی ایمن در پیش، آتش طور کجا موعد دیدار کجاست؟!


هیچ‌وقت شرایطش پیش نیومد که گل بزنم و لباسم رو هلی‌کوپتری دور سرم بچرخونم. یا اینکۀ روی زانوهام شیرجه بزنم و دست به سینه برای دوربین‌ها ژست بگیرم. اون ترمی هم که توی دانشگاه فوتسال داشتیم، اون زمان‌هایی که بچه‌ها رو پام نمی‌اومدن و مجبور نبودم پاس گل بدم، مربی از زمین بازی می‌کشیدم بیرون.
هیچ‌وقت نشد با دوستان بریم آزادی و با بردهای پرسپولیس و تیم ملی حنجره‌‌هامون رو به فنا بدیم. سهم‌ ما فقط دیدن چندتا برد و باخت حساس وسط چارسو بود و امان از خاطره‌های خوبش که هنوز هم دلبری می‌کنه.
در تقابل با روزگاری که همیشه من رو از اون چیزهایی که می‌خواستم دور نگه داشته، حالا با کمک چندتا از دوستان یک

پیج فوتبالی‌ ویژه زدیم و خیلی به پا گرفتنش امید داریم؛ به این شرط که کنارم و کنارمون باشین.

. آدرس پیج

دراماگل
. از دوستان هرکسی که قلم خوبی داره و به فوتبال هم علاقه داره، برام پیام بذاره تا دربارۀ امکان همکاری باهم صحبت کنیم.


+ اصلی‌ترین دلیل ننوشتنم اینه که بلد نیستم 24 ساعت زندگیم رو اداره کنم، یکی دوتا کار مهم و ضروری رو انجام میدم و باقی رو هم ول می‌کنم. یکی از برنامه‌های تابستونم همینه که این قضیه رو سر و سامون بودم.

+ کلاس‌ها تموم شده و با اینکه حس می‌کنم بیشتر از طول ترم دارم درس می‌خونم اما فشار روانی کمتری رو حس می‌کنم، خوشحالم از اینکه حس می‌کنم تابستون از آنچه که فکر می‌کنیم بهم نزدیک‌تره. D: (بعدا بیشتر راجع بهش می‌نویسم)

+ غرق شدم تو برنامه‌ریزی برای آینده، می‌دونم! از خستگی زیاد میاد.

+ دیروز خیلی اتفاقی رفتیم جشنواره فیلم دانشجویی که تو دانشگاه امیرکبیر برگزار می‌شد. مقایسه که می‌کنم می‌بینم سه مقطع رو بدون ذره‌ای هیجان سپری کردم، آزار دهنده‌ست.

+ دوباره گیر کردم تو این کافی نبودن کارای که تابه‌‌حال انجام دادم، اینم یکی از اساسی‌ترین موضوعاتی هست که باید بهش سر و سامون بدم.

+ بی‌صبرانه منتظرم همین یدونه امتحان رو بدیم، پول دستم بیاد و برم اون کتاب‌ها و لوازم التحریری (چرا اینقدر گرون؟ -____-) که می‌خوام رو بخرم.

+ یه سفر با اون مختصاتی که تو ذهنمه کاش اتفاق بیفته.


مهرماه رو من تو شرایطی شروع کردم که انگار نه، دقیقا یه تریلی 18 چرخ از روم رد شده بود، حالا با اون شرایط باید دو دانشگاه همزمان هم درس می‌خوندم، درسته که دوره مهارت‌آموزی آموزش پرورش مخصوصا ترم دومش وقت چندانی ازم نگرفت اما همین تقسیم تمرکز و انجام دادن کاراش بیش از حد روانم رو بهم می‌ریخت. حالا با اون شرایط باورم نمیشه که این 9 ماه رو گذروندم و بعد دوسال می‌تونم یه نفس راحت بکشم.
تو دو سال گذشته یه شب نبوده که بدون دغدغه درسی گذرونده باشمش، واسه همین حالا به این خیال راحتی ناشی از نداشتن دغدغه درسی به شدت احتیاج دارم، واسه همین فکر نکنم هیچ کدومتون به اندازه من از اومدن تابستون خوشحال باشه. :))
من می‌تونم این تابستون کلاس زبان برم یا مدرک زبانم رو بگیرم یا تو باشگاه کار کنم، اما عمدا هیچ کدوم از این کارها رو نمی‌کنم. درسته همه با سرعت نور دنبال پیشرفت کردنن، اما می‌دونم الان اگه این استراحت رو به خودم ندم بعدا با کاهش بازدهی که دارم چند برابرش به خودم ضربه زدم و از برنامه‌هام عقب می‌افتم، پس با خیال راحت هر برنامه این‌ چنینی از برنامه تابستونم خط می‌خوره.
بله می‌دونم که خیلی از آدم‌ها زندگی پرتنش کاری رو دارن که ادامه داره، تعارف که نداریم؛ من الان همچین ظرفیتی رو ندارم، معقولش اینه که استراحت کنم و بعد شروع کنم رو این قضیه کار کردن. زین جهت مهمترین هدف تابستونم اینه که بتونم کارهای روزانه‌ام رو مدیریت کنم تا از این تک بعدی بودن (فقط درس) در بیام، من همزمان باید بتونم درس بخونم و کار کنم اونم تو شرایطی که تغذیه‌ام آسیب نبینه و ورزش کردنم حذف نشه، سخته ولی خب می‌خوام روش کار کنم.

تو شرایط الان، ما به‌ جای کمبود منابع اطلاع رسانی با انفجار اطلاعات روبرویم، واسه همین مشکل الان ندونستن منابع و اطلاع‌رسانی نیست؛ مشکلمون سردرگمی در انتخابه، مصداق بارز <میون اینهمه خوشگل کی رو انتخاب کنم> شدیم. D:

با این اوصاف به دو دلیل از این به بعد می‌خوام هرازگاهی راجع به زبان انگلیسی بنویسم. یک اینکه مسیر خودم رو می‌خوام مکتوب کنم که هم به ذهنم نظم میده، هم بعدا می‌تونم راحتتر این مسیر رو برای گرفتن تصمیم‌های بهتر بازبینی کنم. دو هم اینکه، ممکنه برای یه سری افراد که شرایطشون مثل خودم هست مفید باشه و بتونیم با هم تو این زمینه تبادل نظر کنیم. من می‌خوام

IELTS امتحان بدم، پس حول و هوش صحبت‌هام هم راجع به زبان عمومی و این آزمون خواهد بود. در واقع هر چی که تجربه‌اش رو دارم. سطح زبانم متوسطه و دلیل پائین بودنش هم بخاطر وقفه‌های طولانیه که تو برنامه زبان خوندنم انداختم. نکته خوب ماجرا این بود که تو 9 ماه گذشته با وجود مشغله‌های زیادی که داشتم کلاس رفتنم رو ترک نکردم، نکته منفی هم اینه که زیاد منسجم نبود تا باعث پیشرفت قابل توجه بشه. الان هم برنامه‌ام کلاس رفتن و خودآموز خوندنه.

اصلا چرا می‌خوام زبان انگلیسی بخونم؟ چون برای پیش بردن برنامه‌هام نیاز به مدرک آزمون زبان دارم. با چون کلاس داره و باعث میشه خیلی خفن جلوه کنم و . سعی کردم هیچ‌وقت خودم رو زجر ندم.

توصیه شده که اوایل برای شروع یک زبان جدید از کلاس‌های عمومی استفاده کنیم، بیراه هم نمیگن. آدم باید اول الفبا رو یاد بگیره تا بعدش بتونه کتاب بخونه. با اونایی هم که زودتر از موعد با یه اشاره الفبا رو بلد میشن کار نداریم، اونا داده پرتن و ما جز اکثریت نمودار زنگوله‌ای. بیاین راجع به خودمون صحبت کنیم.

خب حالا نکته اینکه زبان عمومی آدم خوب بشه یه بحثه، آزمون IELTS و

TOEFL بده و نمره‌ای که می‌خواد بیاره یه بحث دیگه‌ست. زبان عمومی به بهبود Vocabulary، Grammar و Pronunciation می‌پردازه اما آزمون IELTS از 4 مهارت Reading، Writing، Listening و Speaking تشکیل شده و این مهارت‌ها اگه سطح زبان عمومی آدم خوب باشه میشه توی 4-5 ماه اون تسلط لازم بهش رو پیدا کرد. پس به صورت خلاصه ما اول باید روی زبان عمومی‌ تمرکز کنیم و دلیلی نداره همون به بسم الله بریم سر وقت تکنیک‌ها برای جواب دادن به سوال‌های IELTS. اینجوری با راه اشتباهی که میریم فقط باعث سرخوردگی خودمون میشیم.

چه موسسه‌ای بریم؟ ماشالا الان به تعداد موهای سر آدم موسسه ریخته، چه زبان عمومی، چه موسسه‌های که آزمون آزمایشی (ماک) و آزمون اصلی رو برگزار می‌کنند. پارسال مهر، موسسه

آفرینش (برگزار کننده آزمون‌های IELTS) برای زبان عمومی،

جهاد دانشگاهی و یه موسسه دیگه که اسمش یادم نمیاد رو بهم پیشنهاد داد که من به‌خاطر نزدیکی جهاد دانشگاهی رو رفتم که در مجموع بد هم نبود. اما اینکه دقیقا بگردیم ببینم چه موسسه‌ای بهتره، شاید حداقل برای زبان عمومی چندان مهم هم نباشه. به نظرم یکی از نزدیک‌ترین موسسه‌ها رو آدم انتخاب کنه و در کنارش خودش خودآموز بخونه کافیه، پر واضحه که با اکتفا کردن به کلاس به هیچ‌جا نمی‌رسه آدم.
من الان سطح زبانم متوسطه و می‌تونم  آفرینش،

ایرسافام و جاهای دیگه کلاس برم اما بازم بخاطر بعد مسافت احتمالا از مهر بازم همون جهاد دانشگاهی انقلاب رو برم و فقط زمانی که می‌خوام رو آزمون تمرکز کنم یکی از اون موسسه‌ها رو برم.

به نظرم پست‌های کوتاه کوتاه با سرفصل‌های مشخص بهتر از پست‌های طولانی هست، واسه همین صحبت راجع به منابع، اپلیکیشن‌ها و . بمونه برای پست‌های بعدی بهتره.


خسته‌ام، از چی؟! از تموم بلندگوهای که خود حق‌بینی صاحبشون رو فریاد می‌زنن. دلم نخواسته زیر لوای کسی سینه بزنم، اما اشتباه کردم که یه گوشه ایستادم و افرادی رو دیدم که با تمام توان به سر و سینه می‌کوفتن و حالا خسته‌ام از این خود حق‌بینی کرور کرور آدم که نظر و رای‌شون رو تو حلق بقیه می‌کنن، توهین به طرف مقابل رو حق خودشون می‌دونن و از باقی می‌خوان که بهشون ملحق بشن و آدم‌هایی که بنا به وزش باد سینه زدنشون از زیر یه پرچم به پرچم بعدی منتقل میشه.
نه دلم می‌خواد فمنیست باشم، نه کسی که بعد ده‌ها بار طلاق گرفتن مثلا برمی‌گرده و زندگی رو می‌سازه. حقوق دگرباش‌ها دغدغه من نیست. از چهارشنبه‌های سفید هم به اندازه تبلیغات داشتن حجاب متنفرم. آروغ‌های روشن‌فکری دیگه برام منزجر کننده است چه میخواد مال بلاگر جماعت باشه چه اینفلوئنسر اینستا. مخصوصا افکار آدم‌های که یک لحظه هم زبون به دهن نمی‌گیرن و فقط منتظرن یه اتفاقی بیفته تا سخنان گوهربارشون رو برای پا منبر‌ی‌ها نطق کنن. گیاه‌خوار نیستم، نکته‌اش اینه اصلا دلم هم نمی‌خواد باشم.
حامی حیوانات هم نیستم. یکی از اصلی‌ترین برنامه‌هام هم اینه برم تو دل جنگل کمپ بزنم و شب آتیش روشن کنم. برای کسایی هم که با یه غلط املایی طرف رو بی‌سواد خطاب می‌کنن و برای هکسره یقه می‌درن تره خورد نمی‌کنم. نه فدایی‌ام نه جز کمپین نه به رای‌. سعی می‌کنم اخبار نبینم یعنی سعی می‌کنم دروغ به خورد گوش‌هام ندم. آره! من بی‌آرمان، سیب زمینی و منفعل. من متعلق به این هیاهوی 7 میلیاردی نیستم. من رابطه سببی و نسبی با این خود حق بینی‌ها و تخریب طرف مقابل ندارم. حتی اگه اسمش سیب زمینی بودن باشه.

پ.ن: تنها خوبیش دور شدن از فضای مجازی بوده.


بالاخره بعد قرن‌ها فیلم

نفس رو دیدم.

یکم: نرگس آبیار کارگردان کاربلدیه؟! قطعا. اما آیا این باعث میشه موافق نوع نظر، تفکر و دیدگاهش باشم؟ً قطعا نه!

دوم: هر آنچه که مربوط به بهار نوروزیه به شدت برام دلنشین و دوست داشتنیه و جز اون، باقی که دیدگاه تبلیغی کارگردانه رو دوست ندارم.

سوم: برای مکالمات ننه آقا، زمان فعلی و سابق رو جابجا کنین بعد یه بار دیگه دیالوگ‌ها رو گوش کنین، جالبه نه؟!

بعد با وجود پانته‌آ پناهی، شبنم مقدمی اومده جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل رو برده! جشنواره فیلم فجر چرا از هستی ساقط نمیشه؟!


باخت به الهلال و حذف از لیگ قهرمانان آسیا، کسب 4 امتیاز از سه بازی لیگ و نهایتا اخراج تو هفته سوم. بله! قطعا این بهترین خبری بود که تو این هفته‌ شنیدم. آدم فروشی هیچ وقت نتیجه نداشته آقای برانکو. این رو باید از سرنوشت بعضی از بازیکنات می‌فهمیدی که نفهمیدی یا نخواستی بفهمی. شماها که بالاخره تاوان پس میدین، مهم اینه، سَر خُم می سلامت.


خب من می‌دونم که اگه صبر کنم تا یه روز بیاد که همه اپلیکیشن‌های خوب برای زبان رو جمع کنم و یه جا معرفی کنم این اتفاق حالا حالا‌ها نخواهد افتاد. زین جهت بعضی‌ها رو معرفی می‌‌کنم و بعد براش پست تکمیلی می‌ذارم.

واقعیت اینه که زبان رو نمیشه با اپلیکیشن یاد گرفت. یعنی اون زحمت کشیدن و عرق ریختن که بحث اصلی کار هست اون باید به صورت منظم و منسجم جداگونه انجام بشه. حالا مواردی هست که میشه از این اپلیکیشن‌ها کمک گرفت وگرنه بیشتر این اپلیکیشن‌ها حکم همون بازی و ریاضی رو داره و بس. مثلا برای مهارت صحبت کردن یا همون Speaking اپلیکیشن

Speaky و

Tandem رو معرفی می‌کنن. که من در حد نصب، فهمیدن روند ماجرا و حذف ازشون استفاده کردم! معلومه حداقل فعلا و برای خودم کارآمد نمی‌بینمشون. Speaky یه برنامه تحث ویندوز و اندرویده. از این لحاظ خوبه چون بانصب کردنش رو ویندوز میشه از گوشی فاصله گرفت. مبناش هم همین صحبت کردن به زبان دلخواه با آدم‌های متفاوته. کلا Speaky و Tandem روند کاریشون شبیه همه. پروفایلت رو می‌سازی با آدم‌های مختلف برای تمرین مهارت Speaking صحبت می‌کنی. البته Tandem بر اساس اطلاعاتی که وارد کردی گزینه مناسب رو برای شما پیدا می‌کنه که فکر می‌کنم Speaky این ویژگی رو نداشته باشه.

یه مورد بامزه هم بگم. اون چند روزی که با Speaky کار می‌کردم دقیقا یاد و خاطره یاهو مسنجر خدابیامرز برام زنده شد. همون شیوه آشنایی و پیدا شدن آدم‌های که یه روده راست تو شکمشون نیست و فقط می‌خوان مخ بزنن نه زبان تمرین کنن.

تمرین مکالمه به این شیوه معلومه که کاملا وقت گیره. کما اینکه من تو دوره‌ای بودم و هستم که اصلا حوصله حرف زدن با کسی رو ندارم چه برسه اینکه بخوام با کسی چت کنم. بعد اینکه وقتی سطح زبان آدم چندان بالا نیست تو بخوای هم حرف بزنی به دلیل اینکه گرامر و لغت چندان نمی‌دونی حرف‌های هم که رد و بدل میشه از سلام، احوالپرسی و چه می‌کنی جلوتر نمیره دیگه. باز تو این سطح کسی باید باشه تا اشتباهات تو رو گوش زد کنه. اینجوری وقتی صحبت می‌کنی و اصلا متوجه اشتباهاتت نمیشی که بخوای اصلاحش کنی خوب طبیعتا فقط وقت هدر دادنه نه تمرین کردن. حالا اگر کسی هست که این موراد در رابطه باهاش صدق پیدا نمی‌کنه، بسم الله! امتحان کنه. شاید براش مناسب بود.

یه سری مباحث هستن که نیاز به تمرین مستمر دارن. مثل Prepositions . اپلیکیشن

Preposition Master به دلیل اینکه سوال‌های زیادی با فرمت چندگزینه‌ای داره می‌تونه برای خودکار شدن تو انتخاب حرف اضافه جمله‌ها کمک کنه. محیط و نحوه کار باهاش هم کسل کننده نیست و این رغبت به تمرین رو بیشتر می‌کنه. برای زمان‌های که تو صف اتوبوس، مترو، مطب دکتر و . منتظرین و نمی‌دونین با وقت اضافه‌تون چیکار کنین پیشنهاد خیلی خوبیه کلا.

 

+ خسته شدم، باقیش بمونه برای بعد D:


خونه نبودم. زنگ زدن، شال و کلاه کردم رفتم ترمینال و دو ساعت بعدش پیش مامانم تو بیمارستان بودم.
هر وقت که به زندگی کردن تو یه شهر دیگه فکر می‌کنم، به این دو راهی که می‌رسم، می‌شینم و جلوتر نمی‌تونم برم. یه بخشی از من میگه باید بمونم تا حداقل تو بدترین شرایط ۲ ساعت دیگه پیششون باشم.
تنها فایده این دوراهی این بوده که دیگه اینقدر از پدرم نمی‌پرسم چرا نیرودریایی با اون شرایط رو ول کرد و با زن و بچه برگشت پیش خانواده‌اش.


پ.ن: مامانم مشکل ریوی داره، چند روزی بستری بود و الان خداراشکر یکم بهتره.


یکم.

من در مقام بلاگر آدم به شدت درونگرایی‌ام، اصلا به همین دلیله که سعی می‌کنم تعداد فالوئرهای اینستاگرامم رو پایین نگه دارم یا اینجا هر حرفی رو نزنم. این نه بخاطر ترسه نه به خاطر احتیاط. فقط به این دلیله که من در مقابل فامیل و تعداد زیاد مخاطب‌های ناشناس اون امنیت روانی لازم رو ندارم. ساده‌اش اینه که احساس راحتی با این نوع از مخاطب‌ها ندارم که بخوام حرف‌ها و افکارم رو باهاشون در میون بذارم. حتی بی اهمیت‌ترین اون‌ها. پست قبلی هم مثل فیلم boyhood نتیجه‌گیری خاصی نداشت، فقط بیان روزمرگی بود، اما به همین دلیل که گفتم، نه دوست داشتم اینستاگرام پست کنم نه همین جوری اینجا به امان خدا رهاش کنم، برای همین رمزدار شد. اما از اونجایی که بیان امکان رمزدار کردن قسمتی از پست رو نداره، مجبور شدم تو یک پست جدا اعلام کنم که از رمزدار بودنش نترسید، چیز خاصی نیست و قاعدتا رمز هم به همه مخاطب‌های این وبلاگ تعلق می‌گیره.

 

 دوم.

ممنون از کامنت‌هاتون تو پست قبل، ببخشید که شرایط به سمتی رفت که نتونستم جواب بدم.

 

 سوم.

یکی از اهدافم تو سال جدید بازگشت به دنیایی وبلاگ نویسیه. اتفاق غیرمترقبه‌ای نیفته بیشتر من رو اینجا می‌بینین.


امروز فردی بهم پیام داد که چند سال پیش وقتی اومد خواستگاری، ادعای عاشق دل خسته بودن داشت، الان پیام داده که شنیدم دکتری می‌خونی، تبریک میگم احسنت! تشویق و ابراز خوشحالی از چیزی که روزی خودش رو بر حق می‌دونست من رو از داشتن و تلاش برای رسیدن بهش منع کنه!! فقط انگار یادش رفته که به قول بافقی: "ما چو ز دری پای کشیدیم، کشیدیم"


یکم.

من در مقام بلاگر آدم به شدت درونگرایی‌ام، اصلا به همین دلیله که سعی می‌کنم تعداد فالوئرهای اینستاگرامم رو پایین نگه دارم یا اینجا هر حرفی رو نزنم. این نه بخاطر ترسه نه به خاطر احتیاط. فقط به این دلیله که من در مقابل فامیل و تعداد زیاد مخاطب‌های ناشناس اون امنیت روانی لازم رو ندارم. ساده‌اش اینه که احساس راحتی با این نوع از مخاطب‌ها ندارم که بخوام حرف‌ها و افکارم رو باهاشون در میون بذارم. حتی بی اهمیت‌ترین اون‌ها. پست قبلی هم مثل فیلم boyhood نتیجه‌گیری خاصی نداشت، فقط بیان روزمرگی بود، اما به همین دلیل که گفتم، نه دوست داشتم اینستاگرام پست کنم نه همین جوری اینجا به امان خدا رهاش کنم، برای همین رمزدار شد. اما از اونجایی که بیان امکان رمزدار کردن قسمتی از پست رو نداره، مجبور شدم تو یک پست جدا اعلام کنم که از رمزدار بودنش نترسید، چیز خاصی نیست و قاعدتا رمز هم به همه مخاطب‌های این وبلاگ تعلق می‌گیره.

 

 دوم.

ممنون از کامنت‌هاتون تو پست قبل، ببخشید که شرایط به سمتی رفت که نتونستم جواب بدم.

 

 سوم.

یکی از اهدافم تو سال جدید بازگشت به دنیایی وبلاگ نویسیه. اتفاق غیرمترقبه‌ای نیفته بیشتر من رو اینجا می‌بینین.


خب من سریال 1How I Met Your Mother (HIMYM) رو تموم کردم و حالا وقتشه که با دلیل و بدون تعصب بگم چرا به پای Friends هم نمی‌رسید.

از لحاظ شخصیت پردازی، بله من قبول دارم بر خلاف سریال بیگ بنگ تئوری که توازن بین شخصیت‌ها نیست و شخصیت شلدون بیشتر تو چشم هست و بعدش هم لئونارد و پنی، این مشکل تو سریال HIMYM نیست و شخصیت‌ها یه توازون نسبی رو دارند، اما نکته اینه شخصیت‌ها به اندازه سریال Friends قوی نیستند. در واقع یکی از نقاط قوت سریال Friends، همین بود که یک، تو نمی‌تونستی بگی فلان شخصیت مهمتر و ارجح‌تره، دو اینکه همه استاندارد بالایی رو داشتن. یعنی اگه من به شخصیت‌های Friends و HIMYM بخوام از 1 تا 10 نمره بدم. واقعیت اینه که میانگین نمره‌های شخصیت سریال Friends یک یا دو واحد از HIMYM بالاتره.

یه مورد دیگه که من تو سریال HIMYM اصلا خوشم نیومد این بود که یه عنوان به ما داده بود، و انگار این عنوان رو گرو گرفته بودند که ما باهاشون هم مسیر بشیم، بشین تا بگم چطوری تون آشنا شدم! در صورتی که واقعا قصه‌شون کشش این همه طولانی شدن رو نداشت و خیلی جاها آب بستن بود. نمونه‌اش همون عروسی رابن و بارنی که یک فصل کشش دادن.

ماجراهایی هم که هر اپیزود تعریف می‌کرد واقعا برای من جذابیت آنچنانی نداشت. در واقع چون وسطش بودم فقط میخواستم تموم شه ببینم آخرش چی میشه. هر قسمت هم که می‌دیدم سریع حذفش می‌کردم که حافظه لپ‌تاپ الکی پر نباشه، حالا این رو مقایسه کنین با سریال Friends که من دوبار دیدم و همچنان تو هارد هم دارمش. البته قبول دارم فصل پنجم و مقداری فصل چهارم Friends جذابیتش حداقل برای من افت کرد ولی بعد به روال سابق خودشون برگشتن و خیلی قوی ادامه دادن.

و تنها جنبه‌ای که از سریال HIMYM دوست داشتم همین رفت و برگشت‌هاش به آینده و حال بود که خیلی تمیز این کار رو انجام داده بودند. خلاصه تجربه این سریال باعث شد که فقط بخوام همون بیگ بنگ تئوری رو تموم کنم (اون هم به عشق شلدون و لئونارد وگرنه یه جوری وسطاش خوشم نیومد که چند سال پیش ولش کردم) و دیگه سریال‌های این چنینی رو نبینم چون در مجموع ارزش وقت گذاشتن رو نداره. به همون میزانی که وقت می‌ذاری لذت نمی‌بری.

 

1: تو مقاله‌ها وقتی می‌خوای از مخفف یک چیزی استفاده کنی باید اول به این شکل مخفف‌ رو معرفی کنی که آقا این به چه مفهومه، بعد ازش استفاده کنی. گفتم تا اینجا که اومدین یه سر هم درساتون رو مرور کنین بعد برین :))

پ.ن: دیدین تا یه ترانه‌ای رو از حفظ می‌خونی پدر مادرا میگن کاش درسات هم اینجوری می‌خوندی؟! خواستم بگم بله من درسام هم به همین دقت و موشکافی میخونم نگران نباشین. D:


همون طور که قبلا هم گفتم کلا علاقه‌ای به N تا اپلیکیشن زبان داشتن روی گوشی ندارم. برای همین کل اپلیکیشن‌های الان من همینه که تو این تصویر می‌بینین. نه اینکه اپلیکیشن‌های خوب دیگه‌ای وجود نداره،نه! نمونه‌اش همین اپلیکیشن Memrise که برای خیلی‌ها کاربردی بوده. بحث اینه با توجه به هدفم همین 4 تا کار من رو راه‌ انداخته.

 

از اپلیکیشن لانگمن شروع می‌کنم که بر همه م که چرا اهمیت داره. خلاصه اینکه منبع و مرجع است. حالا من ازش چه استفاده‌ای می‌کنم؟! زمانی که می‌خوام ماهیت یک کلمه رو تشخیص بدم. مثلا فعله، اسمه، صفته یا قیده. یا مثلا اگه فعله آیا نقش دیگه‌ای هم می‌تونه بپذیره؟! یا اینکه اون کلمه در چه معناهایی می‌تونه بکار بره. نکته خوبش اینه که با توجه به هر معنای که اون کلمه می‌پذیره چند مثال آورده و بعدا میگم از این مثال‌ها کجا استفاده می‌کنم. کلیک کنید!

 

اپلیکیشن بعدی تحلیلگرانه، که یه اپلیکیشن فارسی-انگلیسیه. شاید یه سریا بگن که بخاطر فارسی بودنش بهتره استفاده نشه. آدم‌ها متفاوتن. من ترجیح‌ام اینه وقتی معنی یک کلمه رو نمی‌دونم از همچین دیکشنری استفاده کنم تا لانگمن. چون اونجا شاید موقعیت و مثال‌ها رو بخونم و یا نتونم معنی رو تشخیص بدم یا خیلی طول بکشه تا بفهمم منظورش چیه. ترجیح میدم معنی رو سریع با دیکشنری فارسی-انگلیسی یاد بگیرم. قبلا از Fast Dic استفاده می‌کردم که به اندازه تحلیلگران ازش راضی نبودم برای همین حذفش کردم. الان هم نمی‌دونم اپلیکیشن بهتری از این وجود داره یا نه. همین که نیاز الان من رو رفع می‌کنه برام کافیه. علاوه بر معنی من تلفظ‌ها هم با تحلیلگران چک می‌کنم چون قابلیت تلفظ آفلاین رو داره و برای منی که دوست ندارم وقتی درس می‌خونم به نت وصل باشم بسیار کاربردیه. این ویژگی رو لانگمن نداره. اون فقط تلفظ آنلاین داره.

 

اپلیکیشن Anki: کاربردهای خیلی جالبی داره این اپلیکیشن.در واقع شما خودتون برای هر مبحثی که میخواین یاد بگیرین که یکیش می‌تونه زبان باشه تو این اپلیکیشن فلش کارت درست می‌کنین. قابلیت اضافه کردن صدا، عکس و . هم داره، که همین مثلا باعث شده بچه‌های پزشکی و پیرا پزشکی هم زیاد ازش استفاده کنن. تو یوتیوپ نحوه استفاده ازش رو جستجو کنین تا به میزان باحال بودنش پی ببرین. من چون آزمون زبانم نزدیکه فقط راجع به مباحث مختلف فلش کارت درست می‌کنم. مثلا کلماتی که تو 504 و کلمات ضروری تافل نیست (بعدا میگم چرا فلش کارت این‌ها رو درست نمی‌کنم) رو به صورت طبقه بندی شده واردش می‌کنم و حالا برای اینکه اگه معنی کلمه‌ای یادم نیومد سریع نخوام معنیش رو برام نشون بده، کنار اون کلمه یکی دو مثال می‌زنم که با خوندن اون مثال‌ها معنی کلمه یادم بیاد. این مثال‌ها هم خیلی راجت از لانگمن کپی می‌کنم. برخلاف نسخه ویندوزش، نسخه اندروید لانگمن اجازه کپی رو بهت میده و خیلی کارم رو راحت کرده. (نمای رو و پشت فلش کارت)

 

و اما بانک حافظه 504 و تافل: بله همه ما می‌دونیم که بهترین راه یادگیری یک کلمه اینه که در Speaking و Writing ازش استفاده کنی تا برات نهادینه بشه. اما من نوعی که الان مثلا آزمون زبانم نزدیکه در واقع اهمیت آزمون برام بیشتر از اینه که بخوام به اون شیوه وقت گیر کلمات رو برای خودم نهادینه کنم. در نتیجه نیاز به مرور مرتب کلمات دارم که این اپلیکیشن به بهترین شکل ممکن این فضا رو برام فراهم می‌کنه.  504 و کلمات تافل رو به صورت درس به درس جدا کرده و برای هر کلمه معنی،تلفظ، هم معنی‌های اون کلمه، مثال و ترجمه اون مثال رو آوره که تو این تصویر می‌تونین ببینین و یه قسمت هم داره به اسم فلش کارت که می‌تونین کلماتی که خوندین رو مرور کنین. همون طور که گفتم اونقدر کامل و کاربردی هست که دیگه نخوام کلمات این دو مبحث رو وارد Anki کنم. (نمای کلی و صفحه مورد به هر کلمه)

 

پ.ن: من امروز Memrise رو نصب کردم اما نتونستم باهاش کار کنم :/ در واقع وقتی نصبش می‌کنی میگه چه زبانی صحبت می‌کنی؟! تا با اون زبان مادری خودت، زبانی که میخوای رو بهت آموزش بده. اما زبان فارسی رو نداشت و من هر چی انتخاب میکردم با اون میخواست انگلیسی رو به من یاد بده که خب قاعدتا به درد نمی‌خوره دیگه. واقعیتش اینه الان حوصله جستجو کردن ندارم، اگه کسی راه‌حلش رو می‌دونه بهم بگه چون می‌خواستم ببینم چه جوریاست.

 

پ.ن 2: اگه اپلیکیشن دیگه‌ای می‌شناسین که به نظرتون خوبه لطفا معرفی کنین.

 

 

 


 

 

اینجا خانه امن من است، اینجا تنها جایی است که می‌توانم اعلان عمومی کنم که بیاید با هم دلبری ابی را ببینم، بگویم الحق و الانصاف اگر قرار باشد اوج یک ترانه را کسی بخواند باید به این دقایق اقتدا کند، بگویم بعد ده‌ها بار دیدنش همچنان مات ابهت خواندنش هستم و دنیا یک کنسرت ابی زمانی که این چنین نفس داشت را به من بدهکار است، بگویم می‌بینید چه با قدرت و ابهت اجرا می‌کند؟! حواستان هست چه رندانه مکث می‌کند و بعد ما را با "که از تقدیر و فال ما در این دنیا کسی چیزی نمی‌داند" تنها می‌گذارد؟! بگویم هر آن چیزی که من می‌بینم و حس می‌کنم شما هم تجربه می‌کنید؟! چون از اینکه نمی‌توانم توصیفش کنم لجم گرفته.

اینجا خانه امن من است، اینجا تنها جایی است که می‌توانم بگویم من وقتی این ویدئو را می‌بینم غرق چیزهای که گفتم می‌شوم، غرق آن لحظه‎ای که "بیا با ما که فردایی نمی‌ماند، که از تقدیر و فال ما در این دنیا کسی چیزی نمی‌داند"را گوشزد می‌کند. اینجا تنها جایی است که می‌توانم بگویم بند آمدن کسی نیستم و قرار نیست وقتی "امروز که محتاج توام جای تو خالی است" را می‌خواند من منظوری داشته باشم و خیالم راحت باشد که پذیرفته می‌شود. متوجه‌ منظورم می‌شوید؟! حالا که هستید عجالتا بیاید ابی ببینیم و کیفور شویم.
 
پ.ن: برخلاف آقاگل که با آهنگ خوشحال میشه، برای خر ذوق کردن من ویدئوهای کوتاه این جوری بفرستین. با تشکر :))

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها