مهرماه رو من تو شرایطی شروع کردم که انگار نه، دقیقا یه تریلی 18 چرخ از روم رد شده بود، حالا با اون شرایط باید دو دانشگاه همزمان هم درس میخوندم، درسته که دوره مهارتآموزی آموزش پرورش مخصوصا ترم دومش وقت چندانی ازم نگرفت اما همین تقسیم تمرکز و انجام دادن کاراش بیش از حد روانم رو بهم میریخت. حالا با اون شرایط باورم نمیشه که این 9 ماه رو گذروندم و بعد دوسال میتونم یه نفس راحت بکشم.
تو دو سال گذشته یه شب نبوده که بدون دغدغه درسی گذرونده باشمش، واسه همین حالا به این خیال راحتی ناشی از نداشتن دغدغه درسی به شدت احتیاج دارم، واسه همین فکر نکنم هیچ کدومتون به اندازه من از اومدن تابستون خوشحال باشه. :))
من میتونم این تابستون کلاس زبان برم یا مدرک زبانم رو بگیرم یا تو باشگاه کار کنم، اما عمدا هیچ کدوم از این کارها رو نمیکنم. درسته همه با سرعت نور دنبال پیشرفت کردنن، اما میدونم الان اگه این استراحت رو به خودم ندم بعدا با کاهش بازدهی که دارم چند برابرش به خودم ضربه زدم و از برنامههام عقب میافتم، پس با خیال راحت هر برنامه این چنینی از برنامه تابستونم خط میخوره.
بله میدونم که خیلی از آدمها زندگی پرتنش کاری رو دارن که ادامه داره، تعارف که نداریم؛ من الان همچین ظرفیتی رو ندارم، معقولش اینه که استراحت کنم و بعد شروع کنم رو این قضیه کار کردن. زین جهت مهمترین هدف تابستونم اینه که بتونم کارهای روزانهام رو مدیریت کنم تا از این تک بعدی بودن (فقط درس) در بیام، من همزمان باید بتونم درس بخونم و کار کنم اونم تو شرایطی که تغذیهام آسیب نبینه و ورزش کردنم حذف نشه، سخته ولی خب میخوام روش کار کنم.
درباره این سایت